آریستوکلس(افلاطون) در کتاب هشتم از رساله جمهور، پنج دولت آریستوکراسی(خردگرایی)، تیموکراسی(شرافت گرایی و نظامیگری)، اُلیگارشی(ثروت اندوزی و تبهکاری)، دموکراسی(مردم سالاری) و تیرانی(استبدادی و خودکامگی) را معرفی نموده و اگرچه خود به گونه ای آرمانی، خیالی و بیمارگونه به حکومت آریستوکراسی گرایش داشت و حاکمیت را در صلاحیت فیلسوفان میدانست اما تجربه تاریخی نشان داد که تحقق آن حکومت آرمانی در الزامات شکل گیری فرایندهای سیاسی، مدنی و جامعه شناختیِ حکومت ها جایگاهی نداشته و مجموع یافته ها و نظریات آن حکیم فقید نیز وجود موثر این احتمال را تایید ننموده و تنها تصویر خیالیِ آن را برای توصیف اُتوپیا و آرمانشهر ترسیم نموده است. از سوی دیگر، دموکراسی به عنوان گونه آرمانی و تخیلی عوام به منظور تشکیل حکومت مردمی بوده که از 2400 سال پیش تا امروز به رؤیای دست نیافتنی برای تحقق حکومت مردم سالارانه تبدیل شده و این چرخه معیوب و آرمانگراییِ وهم انگیز، موجب دگرگونی های پیاپی اجتماعی و حیرت و سرگشتگی روشنفکران و عموم مردم شده است.
اسناد و شواهد تاریخی در همه روزگاران و سده های میانه و اخیر بر حکمرانی گروهی اندک بر مردمِ افسون شده حکایت دارد که نام آنها در ادبیات سیاسی به انواع جمهوری(لیبرال دموکراسی، سوسیال دموکراسی)، پادشاهی(مطلقه و مشروطه)، تئوکراسی(حکومت دینی)، استبدادی، دژسالاری و نظامی شناخته می شود اما ماهیت واقعی بسیاری از آن ها در درون مرزهای الیگارشی و استبدادی تعریف می شود.
نظام الیگارشی بر مبنای هرمی از"الیگارش ها"، "تبهکاران" و "کرسی های نظریه پردازی" استوار می شود که در رأس این هرم، الیگارش ها یا همان غاصبان ثروت قرار می گیرند و دو ضلع آخته و تیغ گون آن نیز یکی توسط مشت های آهنین تبهکاران و گَنگ ها برای"ایجاد ترس" و دیگری توسط سخنوران و سوفیست ها با استفاده از ابزار مغالطه، جدل و خطابه برای"نظریه پردازی" و مشروعیت بخشی به رفتار جنایتکارانه شکل می گیرد و این دو تیغ موهوم، ضامن بقای حاکمیت الیگارش ها بوده و مانند مقراضی فولادین هر نیروی معارضی را از میان برمی دارند و از همین روی، مثلث زَر(الیگارش)، زور(مافیا، گنگ، یاکوزا، اوباش، میلیشیا و سایر سازمان های تبهکاری) و تزویر(تئوریسین های مزدور، فریب خورده یا متعصب) سه ضلع این "سه بَر" شوم هستند و نبود یا سستی هر یک از آنها، این دستگاه سیاسی، اقتصادی و اجتماعی را به چالش کشیده و به تدریج دچار فروشکست می کند.
واژه الیگارشی در کتب فرهنگ علوم سیاسی(غلامرضا علی بابایی) و دانشنامه سیاسی(داریوش آشوری) و سیاست(ارسطو) به شرح زیر تبیین شده است: "الیگارشی در زبان یونانی از ریشه Oligos به معنای گروه اندک است و در علم سیاست به معنای سیادتِ سیاسی و اقتصادی گروه های کوچک از ثروتمندان، استثمارگران و صاحبان نفوذ است و از نظر افلاطون، شکل منحط و فاسد شده حکومتِ آریستوکراسی است. در این سیستم، حاکمان، مورد نفرتِ شهروندان هستند زیرا تنها به منافع خودشان می اندیشند و خود را در برابر مردم مسئول نمی دانند و همه تلاش آنها در جهت حفظ قدرت و بقای گروهی اندک و انگشت شمار است. به همین دلیل، به نظر ارسطو، الیگارشی بدترین و فاسدترین نوع حکومت شمرده می شود."
بنابراین، الیگارشی(Oligarchy) به معنای حکومت گروهی کوچک و فاسد است که همواره با همراهی دو رکن دیگرِ خود(ارکان نظری و عملیاتی) به غصب و غارت و چپاول نرم و تدریجی مردم اشتغال دارند. ارکان نظریه پرداز این حاکمیتِ غاصب از درون گونه های مختلفی از مکاتب مدرسی و اسکولاستیک قدیم تا انواع مدارس و آموزشگاه های رسمی و غیر رسمی جدید رشد یافته و از طریق کتب، مقالات، نشریات، رسانه ها، تریبون ها، کرسی ها و هرگونه ابزار ارتباطی و تبلیغی به ترویج و تایید مبانی فکری و رفتاری این دستگاه مخوف اهتمام شبانه روزی داشته و بخش های ناخودآگاه و آگاه مردم را جولانگاه آموزه های سلبی و اثباتی نموده و تلاش وافری در فلج نمودن اندیشه ورزی داشته و کینه ورزی عمیقی نیز با اثبات گرایی و "پوزیتیویسم منطقی" دارد.
در حکومت های الیگارشی، تبهکاری و فساد اجتماعی، اقتصادی و سیاسی به اوج می رسد و طبقه حاکم با ایجاد انحصار، ویژه خواری و حاکمیتِ "اقتصاد دستوری" و ارزشی در مقابلِ "اقتصاد اثباتی"، تمام منابع اقتصادی را در کنترل و تصرف خود قرار می دهند و شکل خاص و تعریف مبهم و موهومی از حقوق مالکیت عمومی و خصوصی ارایه می نمایند و عموم مردم را توسط قوانین، مقررات، تبصره ها و بخشنامه ها درگیر روزمرگی نموده و تامین معیشت همگان را برای جلوگیری از پرسشگری و ایجاد شکست و گسست در عزت نفس شهروندان و افزایش احتمال خرید و فروش ایشان در تنگنا قرار می دهند.
الیگارش ها عمق استراتژیک و دوسویه ای با ارکان حکومت های مستقر دارند و ثروت و سرمایه اولیه کسب و کارشان را از طریق غصب و تصرف اموال عمومی و دولتی و از مسیر تغییرات بزرگ اقتصادی از قبیل خصوصی سازی و نوسانات اقتصادیِ برنامه ریزی شده که توسط حکومت های الیگارشی طراحی و اجرا می شود به دست می آورند و در ادامه نیز با بهره گیری از فرصت های نابرابر تجاری، انحصار و ویژه خواری به تکثیر ثروت های افسانه ای دست یافته و به ارکان مالی و اقتصادی حکومت ها تبدیل می شوند.
نظام های الیگارشیکی که گروه حاکم در آن ثروتمند هستند یا قدرت خود را از طریق به کارگیری ثروت اعمال می کنند به عنوان پلوتوکراسی(Plutocracy) یا توانگرسالاری نیز شناخته می شوند و از نظر ارسطو این حکومت ها، شکلی پست از اشرافیت است که نه تنها توسط بهترین شهروندان اداره نمی شود بلکه توسط افراد فرومایه که با غصب و تاراج اموال عمومی و فریب مردم و به شکل نامشروع حاکمیت را تصاحب نمودند اداره و مدیریت می شود، به گونه ای که اکثر الیگارش های کلاسیک و نوظهور از نوکیسه ها تشکیل شده و از زمان استقرار حکومت به ثروت و قدرت رسیده و سپس طبقه حاکم را در انحصار یک گروه اجتماعی یا موروثی متمایزی قرار می دهند که به دلیل خویشاوندی، طبقه اجتماعی یا مشی ایدئولوژیک از بقیه جامعه جدا شده و طبقه اشرافی جدیدی را ایجاد می کنند.
رفتارشناسی کلاسیک جریان ها، جنبش ها و نظام های الیگارشیک در چهار مرحله پیدایش، استقرار، بلوغ و افول و در بستر فرهنگ ها و روندهای تاریخی جوامع گوناگون بررسی و تحلیل می شود اما به دلیل تشابه خاستگاهِ انگیزشی، اجتماعی و آسیب شناسی عمومی این گروه ها و حلقه های اقتدارگرای وابسته به آنها و همچنین سازوکارهای تاریخیِ جریانات فکری تبهکار، در این گفتار تنها به برخی نکات و اشتراکات قابل تامل اشاره می شود.
پیدایش و شکل گیری جریان های الیگارشیک، پس از سرخوردگی افراد کاریزماتیک و گروه های اجتماعی جاه طلب آغاز می شود و با طرح گفتمان انتقادی از وضعیت موجود، خود را به جامعه معرفی می نماید. سپس با شناسایی، جذب و کنترل نیرو ها و گروه های سرکش و ماجراجوی همیشه در صحنه صف آرایی نموده و از دیگر سوی نیز با شناسایی مکاتب فکری و نظری مخالف، نسبت به سوگیری و ائتلاف و سپس مصادره نظریه های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی که مورد اقبال مردم، نهادهای مدنی، سخنوران، روشنفکران و انتلکتوئل هاست اهتمام نموده و در نهایت برای ترویج مکتب فکری منتخب و فریب افکار عمومی و ایجاد موج اجتماعی جدید از هیاهو و غوغاسالاری بهره گیری می نمایند.
پیروزی جریان و حلقه های فکری و عملیاتی الیگارش ها، منجر به تاسیس و تشکیل حکومتی ائتلافی می گردد، اما به تدریج و طی فرایندی چندساله، تصفیه درونی نیروهای موسس آغاز و نیروهای مخالف و دگراندیش حذف و ارکان حکومتِ جدید تحت کنترل و اختیار کامل الیگارش ها قرار می گیرد.
پس از استقرار حکومت الیگارشی، فرایند قانونگذاری، سیاستگذاری، نظارتی، فرهنگی، امنیتی و اجراییِ جامعه به تدریج به سمت و سوی انحصار و مونوپولیسم اقتصادی پیش می رود و محیط های فرهنگی، نهادهای اجتماعی و مدنی، بنگاه های اقتصادی، مراکز نظامی و امنیتی، کانون های سیاسی و دستگاه دیپلماسی در اِشغال و تصرف حلقه های تحت کنترل هِرَم زَر و زور و تَزویر قرار می گیرند و محاصرۀ پیش رونده شهروندان توسط الیگارش ها، مروجین آنها و اوباش وابسته، به شکل پیاپی و بی پروا تنگ تر می شود.
به دلیل آزمندیِ افسارگسیخته و ذات پلید، حریص، زیاده خواه و سیری ناپذیر و همچنین تفکر تمامیت خواه و ادبیاتِ دشمن ستیزانۀ الیگارش ها، اعتراضات مدنی با غوغاسالاری مقهور و منهزم می شود و بازخوردهای اجتماعی ارزش و کارکرد خود را برای حاکمیت از دست می دهند و در نتیجه، حاکمان خود را مصون یافته و چهره پنهان شده را آشکار می نمایند. از همین روی، دوران بلوغ الیگارشی منجر به فلاکت و حرمان و سرخوردگی شدید مردم می شود و از آن پس حکومت مقبولیت و مشروعیت خود را از دست داده و در سراشیبی افول و سقوط قرار می گیرد و دوباره چرخه ای جدید آغاز می شود.
همانگونه که در ابتدای این نوشتار، ماهیت واقعی بسیاری دولت های تاریخی و مدرن را در درون مرزهای الیگارشی و استبدادی محدود نمودم و در ادامه تحلیلی از حکومت های الیگارشی ارایه دادم، اینک تبیین حکومت های استبدادی را به دلیل ماهیت و سازوکارهای حکمرانی شناخته شده مفید نمی دانم و به همین دلیل از ورود به گستره آن مفهوم خودداری می نمایم.
به نظر نگارنده؛ خروج از این گردونه و چرخۀ نافرجام و فریبندۀ ایسم های فسادخیز و حرکت به سمت آرامش، آسایش، سعادت و کمال بشریت در گرو بسط و توسعه آگاهی، پرهیز از خرافه گرایی، استقلال رأی و اندیشه، خِرَدورزی، اثبات گرایی و بهره مندی از دانش و علوم تجربی در همه میدان های زندگی و از همه مهم تر توسعه و گسترش طبیعت گرایی اخلاقی و مهرورزی جهانی است.
دکتر داریوش اسدی
مدیرعامل شرکت سرمایه گذاری امیدآفرینان فرتاک